نتایج جستجو
صفحه ۱ | ۱ نتیجه (۴ ثانیه)
مثل بهانه گيرترين کودک زمين
مجروح دست های پر از آب و دانه ام
از من مخواه پر کشم از آشيانه ام
روزی که سرنوشت مرا مي نوشته اند
همسايه ی شکارچيان بوده لانه ام
در گوشه ای نشسته ام و گريه مي کنم
تهران گذاشته ست سرش را به شانه ام
هرگز من و جنون مرا دست کم نگير
زيرا به سهم خود دو سه ديوانه خانه ام
گيرم که واژه هام همه بغض کرده اند
وقتی هوای زمزمه داری، ترانه ام
وقتی دلت گرفته، فقط گوش مي کنم
وقتی سرت خوش است، چه گرم است چانه ام
گفتم: «خوشا زمانه...» همه خنده شان گرفت
از نقش بازیِ چه قَدَر ناشيانه ام
مثل بهانه گيرترين کودک زمين
عمری ست عيب جوی زمين و زمانه ام
تنها تو مي توانی آرامشم دهی
دستت کجاست تا که بگيری بهانه ام؟
 
×

جم جو را چگونه تجربه کردید؟

?