نتایج جستجو
صفحه ۱ | ۱ نتیجه (۵ ثانیه)
در یاب
چرا درها را نگشاییم؟
حصار-کدورت تیره ی مرگ می پروراند
دنیای ما همیشه در تلاش گلهای تاثیر
و باران ستاره؛مستانه می رقصد
ساعت جوان دلها را می خواهم
تا هر لحظه ما را از غفلت بی بار سکوتی عظیم
به هجوم سبزینه ها بکشاند
دمی در تالار خود سیری کن
پس آنگاه به آواز گنجشکان در آی
به لحظات مسکینی که در آفتاب لمیده ای
به شورش روشنا ئی روز بیاویز
زهر خارهای بیشمار؛بر تن سرو رهائی
تجربه ی تلخی بود
به جانب باروری پرواز
به شوریدگی جنگل راش و بلوط رفته ام
شباهنگام بر فراز کوهها
به جنگل مه گرفته ی دریاوش ریخته ام
تن پوشی از یگانگی
همواره خاری؛ در کور چشمی اوهام خلیده
وتحرک لبریزی را بر کاوش دیدمان نشانده
دریاب؛ لحظه های نابی را که از تو نربوده اند
دریاب
 
×

جم جو را چگونه تجربه کردید؟

?