نتایج جستجو
صفحه ۱ | ۱ نتیجه (۳ ثانیه)
از سکه فتاده غیرت و مردی
ای قاصدکان خوش خبر! چندی است
گِرد در و بام من نمی گردید
از قاصد روزهای بارانی
رفتید ولی خبر نیاوردید
ای قاصدکان خوش خبر! اینجا
کار من دل گرفته بی صبری است
این خانه شبیه خانه ی نیما
از هر طرفی که می روی، ابری است
در شعر اگر من و رفیقانم
از حافظ و از فروغ می گوییم
اما به هوای سکه ای زرین
پشت سر هم دروغ می گوییم
امروز اگر من و رفیقانم
تیغ آخته ایم بر گلوی هم
دیروز پُر از بگو مگو بودیم
«ما چون دو دریچه رو به روی هم»*
بی شاعر روزهای بارانی
«هر لحظه غمی و هر دمی دردی»**
خنجر همه در کف رفیقان است
ای وای! چه روزگار نامردی
سنگیم میان شهر سنگستان
شعر از غم ما مگر فروکاهد
شاعر! غزلی، ترانه ای، بیتی
این شهر هوای تازه می خواهد
با وعده به هیچ می فروشندت
ای وای چه روزگار ارزانی!
آی ای اخوان که خفته ای در طوس!
برخیز که سرکنی زمستانی
چندی است به لاک غم فرو رفته است
این شهر فسونگر برادرکش
از سکه فتاده غیرت و مردی
ما شاعرکان به سکه ای دل خوش
ای قاصدکان خوش خبر چندی است
این خانه ی دل گرفته کم نور است
آشفتگی ترانه های من
از دوری قیصر امین پور است
*م.امید
**مجید زهتاب
 
×

جم جو را چگونه تجربه کردید؟

?