نتایج جستجو
صفحه ۱ | ۱ نتیجه (۵ ثانیه)
می خواستم از عشق بگویم جگرم سوخت
می خواستم امسال از این غم ننویسم
از داغ تو از بغض محرم ننویسم می خواستم از خون عزیزی ننویسم
می خواستم از داغ تو چیزی ننویسم گفتم قلم از گفتن اسرار نسوزد
گفتم جگر دفتر و خودکار نسوزد می خواستم این شعر در این باره نباشد
تا هیچ کس از خواندنش آواره نباشد گفتم نظرم را بنویسم که بخوانند
سوز جگرم را بنویسم که بخوانند می خواستم از عشق بگویم جگرم سوخت
آتش که نوشتم همه ی بال و پرم سوخت گفتم ننویسم که همین درد مرا کشت
تا دم نزدم طعنه ی نامرد مرا کشت تقویم ورق خورد و جهان غم به سرم ریخت
خاکستری از داغ محرم به سرم ریخت پیراهن مشکی من از داغ ورق خورد
فصلی که مرا سوخت در این باغ ورق خورد فریاد زدم باز غمی مرثیه خوان شد
در هر نفسم محتشمی مرثیه خوان شد
 
×

جم جو را چگونه تجربه کردید؟

?