نتایج جستجو
صفحه ۱ | ۱ نتیجه (۵ ثانیه)
انداختی از سکه، بازار پری ها را
انداختی از سکه، بازار پری ها را
بشمار وقتی می پرانی مشتری ها را
دامن طلای در تلاطم! این همه دل را
در سادگی هم می بری واکن زری ها را
یک طاقه ابر از آسمان بردار و از سَروی
سوزن کن و نخ کن تمام روسری ها را
رختی بپوش از ابر و رویا و کتابی کن
آیین شوخی ها و رسم دلبری ها را
مقصود شو دیوان به دیوان انوری ها را
از گور برخیزان به صف کن عنصری ها را
بی سکّه هم سازند و همراهند و هم سفره
معشوق بازیّ و شکار و مِی خوری ها را
می، می بیاور هی بیاور کِی سرم داغی
ساقی عطش دارم رها کن مشتری ها را
امشب در این مِیْخانه ی بی خواب، چشمی کو
تا مثل من رنگین ببیند گچ بُری ها را؟
داغم چراغم، خامشی دور از شب انگور
حالا که دارم بر سر افسر سروری ها را
مستم! بده پیمانه ها را پُر تَرَک دستم
لولم، ملولم، لب به لب کن آخری ها را
خوابم، خرابم، هر دو چشمم خفته در بستر
تیمار کن یارا! خمارا! بستری ها را!
لب هام نمناک است و عطر بوسه ام سرخ است
ساقی بیا این وَر رها کن آن وری ها را
 
×

جم جو را چگونه تجربه کردید؟

?