نتایج جستجو
صفحه ۱ | ۱ نتیجه (۴ ثانیه)
زخم هایش را به نان و سکّه، درمان کرد و رفت
هر که آمد داد و فریادی فراوان کرد و رفت
زخم هایش را به نان و سکّه، درمان کرد و رفت
هر که آمد چشم های آسمان را سنگ بست
تکّه ای از ماه را، در جیب پنهان کرد و رفت
در شبی روشن که پروین خوشه خوشه نور بود
نعره ی مستی، خیالش را پریشان کرد و رفت
دامن ابری ترینِ کوه ها آتش گرفت
دشتبان، محصول خود را نذر باران کرد و رفت
قحط آدم بود و میل سیب و گندم، عاقبت
خاک را غرق تفرعن های انسان کرد و رفت
آسمانی مرده، شهری خواب، مردانی مریض
مرگبادی تلخ، دل ها را زمستان کرد و رفت
 
×

جم جو را چگونه تجربه کردید؟

?