فرخنده باد و خرم نوروز شاه عالم
سلطان تاجداران تاج تبار آدم
عالی جلال دولت باقی جمال ملت
دارندهٔ زمانه شاهنشه معظم
امروز لفظ پاك «حزب الله»
گويا که در قاموس «روشنفكر» اين قوم
وظیفه دشوار نقد (به بهانه برخی بازتابهای پست قبلی)
۱- محمد حسین نعمتی دوست خوبم جمله طنزی ماندگار دارد که: اگر قرار است دولتی باشم، من انگلیس را انتخاب می کنم! ما اما چنانکه برادر بزرگم بیژن ارژن گفت افتخار می کنیم که به حکومتی منتسب می شویم که آرزوی تاریخ شلاق خورده تشیع است، هر چند بسیار هم به آن نقد داشته باشیم.
میراث فرهنگی چیست؟ با شنیدن این عبارت ، بناهای تاریخی و اشیاء قدیمی را به یاد میآوریم . بناهای تاریخی که برای تماشاست ، ارزشمند است جاذبۀ گردشگری دارد اما اغلب ، قابل استفاده نیست حتی برخی از آنها ویرانه است.
اشیاء قدیمی هم برای غنی کردن گنجینه ها و پربار شدن موزه هاست ، این اشیاء اگر چه بسیار گران بهاست اما در زندگی امروز کارآیی ندارد. یک شمشیر باستانی ، شاید به اندازۀ هزاران تفنگ قیمت داشته باشد اما حتی به اندازۀ یک تفنگ نمی تواند در جنگ مؤثر باشد.
این گونه اشیاء و بناها پشتوانۀ تاریخ و هویت ملی هستند و از نظر مطالعات تاریخی و فرهنگی بسیار ارزشمندند ، اما نقش چندانی در زندگی روزمره ندارند.
بخشی دیگر از میراث فرهنگی، مجموعه ای است از اندیشه ها، تجربه های زیستی که در قالب آثار علمی و هنری به جا مانده است.
کودکی را دیدی ای بالغ نظر
کو بود از معنی خود بی خبر
ناشناس دور و نزدیک آنچنان
ماه را خواهد که بر گیرد عنان
ضمن عرض تسلیت، متن مصاحبه کیهان با اینجانب ( مورخه یکشنبه ۲۱ آبان ماه ۱۳۹۱) در باره « نوحه» را تقدیم می دارم.
نوحه در خدمت حركت انقلابي مردم ايران
زین مبارکتر به عمر اندر نباشد روزگار
زین همایونتر به سال اندر نباشد شهریار
ملک و دولت را کنون تاریخ نو باید گزید
زین همایون اختیار و زین مبارک روزگار
شعرهای احمد عزیزی ، گستره ای است از انواع کشف ها، تصاویر و تداعی های بدیع که تأمل در آن ها برای دوستداران شعر به ویژه برای شاعران جوان بیش از مباحث نظری و مجادلات بی پایان و اغلب بی بنیان دربارۀ بایسته های شعر،راهگشا می تواند بود.
در این مجال به برخی از نکات درخور تأمل در شعرهای احمد عزیزی اشاره می کنم.
۱- گستردگی دایرۀ واژگانی ، که از داعیه های شعر امروز است چندان که بسیاری بر این سخن بی پایه ، پای می فشارند که گویی در شعر بزرگان دیروز، دایرۀ واژگانی شعر محدود بوده وحتی کلمات از منظر شاعران گذشته ، به دو دستۀ شاعرانه و غیر شاعرانه تقسیم میشده، حال آن که در آثار شاعران در هر زمان، شعر ، مقدم بر هر چیز است و ازجمله بر انتخاب و دسته بندی کلمات.
در شعر احمد عزیزی، گستردگی و تنوع واژگانی چنان است که گویی شاعر، در لحظات آفرینش ، تمام گنجینۀ فرهنگ ، زبان و تاریخ ادب فارسی را پیش چشم داشته و در عین حال با کرانه های وسیع زبان امروز آشنایی کامل دارد و برای پیوند میان آن ها تمام هنر خویش را به کار بسته است.
«تقویم برگهای خزان» و «گنجشک ناتمام»، اولین و دومین مجموعه شعرهای من هستند که به فاصله ده سال از هم چاپ شدند. اولی را نشر زلال در سال ۱۳۷۳ چاپ کرد. وقتی که دانشگاه من با همه طول و تفصیلش تمام شده بود و عازم پادگان گهرباران ساری بودم. چاپ این کتاب، مرهون حسن ظن و همراهی مرحوم قیصر امینپور بود. نشر زلال، یکسالی بود پا گرفته بود و امیر حسین مدرس امور داخلی آن را انجام میداد در اتاقی در وزارت ارشاد. «گنجشک ناتمام» را پس از فترتی ده ساله خودم با کمک صادق رحمانی مدیر انتشارات همسایه چاپ کردم. فکر میکنم تیر ۸۳ بود که چاپ شد. مجموعه شعرهای کوتاه من بود، محصول سالهای ۷۲ تا ۷۴. بعد از گذشت بیست سال، هنوز هم شعرهای این مجموعه را بسیار دوست دارم. در فضایی که جریان شعر کوتاه داشت کم کم جانی میگرفت، «گنجشک ناتمام» مورد توجه واقع شد. حالا، فایل Pdf هر دو کتاب را اینجا میگذارم. شاید دوستانی باشند که ندیده باشند.
ـ تقویم برگهای خزان، تهران، نشر زلال، ۱۳۷۳
ـ گنجشک ناتمام، تهران، نشر همسایه، ۱۳۸۳
..
چند روز پیش گزارش خبرگزاری مهر از نشست «غزنی؛ میراث مشترک فرهنگی جهان اسلام» بحثانگیز شد وجوابیههایی از سوی بعضی از هموطنان ما را در پی داشت. من جوابیهای به این خبرگزاری فرستادم که دیروز در سایت خبرگزاری انعکاس یافت. ضمن سپاسگزاری از مسئولان خبرگزاری به خاطر درج این جوابیه و نیز تشکر از دوستانی که انتشار مطلب در آنجا را وسیله شدند، اینک اصل خبر و جوابیهام را به نقل از خبرگزاری مهر پیشکش میکنم.امیدوارم که تداوم این گفتوگوها سببساز مهرورزی بیشتر میان همزبانان باشد. (به ادامة مطلب مراجعه کنید) گزارش خبرگزاری مهر شاهنامه زیر گوش مسئولان ارشاد به یغمای افغانها رفت!/ ایرانیها کوتاه نیامدند محققان افغان در نشستی درباره میراث مشترک فرهنگی جهان اسلام شاهکار جهانی فردوسی را تولید تمدن غزنویان و تاریخ غزنه در افغانستان دانستند به گزارش خبرنگار مهر، نشست «غزنی؛ میراث مشترک فرهنگی جهان اسلام» عصر امروز در سرای اهل قلم برگزار شد کهدر این نشستشوکتعلی محمدی، قنبرعلی تابش، مولوی کروخیو اسدلله امیری (رایزن فرهنگی افغانستان در ایران) بدون حضور صاحبنظران امور فرهنگی از کشورمان شرکت داشتند. تابشدر این نشست گفت: تاریخ غزنی پر از شاهکارهای شعر فارسی است و بسیاری از شاعران فارسی زبان، شاهکارهای خود را در بستر فرهنگ غزنی تولید کردهاند. بسیاری از قالبها و اشعار ماندگار در ادبیات فارسی زیر سایه جریان فرهنگی تمدن غزنی متولد شدهاند. وقتی غزنی را به عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام برمیگزینند، اهمیت دادن به محتواهایی است که برای اولین بار توسط دانشمندانی چون ابن سینا در قلمروی حکومت غزنویان و سلطان محمود غزنوی تولید شدهاند. آثار ابن سینا در عصر غزنویان تولید شده و قابوسنامه عنصرالمعالی کیکاووس در این عصر آفریده شده است. وی افزود: مسمط یکی از قالبهای زیبای فارسی است که امروز هم میتواند قالب مسلط شعر فارسی باشد که توسط منوچهری ابداع شد و این ابداع زیر سایه فرهنگ و تمدن غزنویان در غزنی روی داد. همانطور که دکتر سبحانی درباره شیوایی متن تاریخ بیهقی سخن گفته و چنین انسانی به شیوایی زبان سعدی در کتاب گلستان واقف است، تاریخ بیهقی از نظر شیوایی از گلستان هم پیشتر است. تاریخ بیهقی اواخر حکومت سلطان محمود و بعد از آن زمان حکومت سلطان مسعود غزنوی را در برمیگیرد. شیوایی و تاثیرگذاری کتابی چون شاهنامه هم متاثر از فرهنگ و تمدن غالب غزنی بود و فردوسی هم شاهنامه را به درباره غزنویان یعنی سلطان محمود تقدیم کرد. تابش خاطرنشان کرد: عرفان هم که به همت ابوسعید ابوالخیر وارد ادبیات فارسی شد در سایه فرهنگ غزنی رشد کرد و ادبیات عرفانی فارسی را شکوفا کرد. سنایی غزنوی هم که مفهوم عرفان را وارد قالب غزل کرد، مدیون فرهنگ و تمدن غزنی است. دیگر مدعوین این برنامه هم سخنانی مانندکروخیبیان کردند و شاهکارهای ادبیات فارسی را مدیون سالهای حکومت غزنویان دانستند. در حال حاضر این نشست به پایان رسیده و مدعوین، حاضران و مسئولان سرای اهل قلم مشغول بحث و گفتگو درباره مواضع نادرست و انحصارطلبانه این ادبیان افغانی هستند. شدت انتقاادات به حدی است که برخی از حاضران ایرانی خواستار برپایی مناظرهای با حضور ادبیان ایرانی شدند. در این میان، علی شجاعی صائین، مدیرعامل خانه کتاب با حضور در محل برگزاری نشست با انتقاد شدید از کارشناسان افغان، خواستار مباحثه جدی بین صاحبنظران ایرانی و آنان شده است. خبرنگار مهر در تلاش است در این باره با نمایندگان فرهنگی افغانستان در این نشست به گفتگو بنشیند. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یادداشت محمدکاظم کاظمی محمدکاظم کاظمی، شاعر افغان و مقیم ایران در حاشیه واکنش خبرگزاری مهر و بعضی مطبوعات ایران نسبت به تجلیل از غزنی و غزنویان در سرای اهل قلم با ارسال یادداشتی به این خبرگزاری، درباره گزارش مهر اظهار نظر کرده است که متن کامل این یادداشت از نظر شما میگذرد: اخیراًگزارش خبرگزاری مهراز نشست «غزنی، میراث مشترک فرهنگی جهان اسلام» در سرای اهل قلم در نمایشگاه کتاب، بحثانگیز شد و واکنشهایی برانگیخت. این مطلب بدون کم و کاستی از سایت خبرگزاری به بعضی نشریات هم راه یافت و آنها نیز بدون این که درنگ کنند که اصل ماجرا چه بوده است و موضع سخنرانان چیست، آن را موبهمو نقل کردند. پیش از همه باید تصویری درست از محفل و سخنان سخنرانان افغانستانی آن داشته باشیم. نام نشست، «غزنی، میراث مشترک فرهنگی جهان اسلام» بود. این یعنی چه؟ یعنی غزنی از همه جهان اسلام است، آنچه در این شهر و زیر سایه حکومت غزنویان ایجاد شده است، از همه ماست و البته این را هم باید افزود که در آن روزگار، مرکزیت فرهنگی منطقه، در غزنی بوده است. با این وصف بسیار طبیعی است که سخنرانان این نشست که از شاعران و پژوهشگران خبره افغانستاناند، بر این نقش فرهنگی غزنی تأکید کنند و یادآور شوند که بسیاری از مواریث و مفاخر فرهنگی و ادبی ما در آن روزگار، متأثر از این مرکزیت بوده است. این موضوعی است تردیدناپذیر، همچنان که مرکزیت بلخ و بخارا در عصر سامانیان تردیدناپذیر است و مرکزیت هرات در عصر تیموریان و مرکزیت اصفهان در عصر صفویه و مرکزیت دهلی در زمان حکومت گورکانیان هند و مرکزیت تهران در حدود صد سال اخیر، همه تردیدناپذیرند و پذیرفتنی. پس این که ادیب افغانستانی بر این نقش کلیدی غزنی و حکومت غزنویان تأکید میکند، سخنی است طبیعی و مطابق انتظاراتی که از این نشست میرود. پیش از این باری به یاد داریم که در همین تهران، یک کنگره باشکوه درباره حکومت سامانیان و نقش فرهنگی آنان در جهان اسلام برگزار شد و بسیاری از مقامات ایرانی، با شیوایی تمام از بلخ و بخارا تمجید و تجلیل کردند. اگر روزی نشستی با عنوان «اصفهان، میراث مشترک فرهنگی جهان اسلام» هم برگزار شود، همین گونه سخنانی از سوی سخنرانان آن در تجلیل از نقش اصفهان گفته خواهد شد و بسیار هم بهجاست. چه کسی میتواند مکتب اصفهان در معماری عصر صفوی را منکر شود؟ چه کسی میتواند مرکزیت ادبی این شهر و ظهور شاعران بسیار در این خطه را انکار کند؟ با این وصف، بسیار عجیب است که خبرگزاری مهر، با توجه به این که سخنرانان افغانستانی این برنامه از نقش غزنی و دولت غزنویان در تکوین شاهنامه سخن میگویند، با لحنی تنشبرانگیز مینویسد «شاهنامه زیر گوش مسئولان ارشاد به یغما رفت!» و در متن خبر هم از «مواضع انحصارطلبانه این ادیبان افغانی» میگوید. اما جالب این است که سخنی که در همین خبر از آن «ادیبان انحصارطلب» نقل میشود این است: «شیوایی و تأثیرگذاری کتابی چون شاهنامه هم از فرهنگ و تمدن غالب غزنی متأثر بود و فردوسی هم شاهنامه را به دربار غزنویان یعنی سلطانمحمود تقدیم کرد.» به راستی این را میتوان «به یغما رفتن شاهنامه دانست؟» این یک بحث بدیهی علمی است و موضوع جدیدی هم نیست. همه میدانیم که شعر فارسی در آن عصر، در کنار شعر مکتب خراسانی، به «شعر دوره غزنوی» هم معروف است. غزنی در آن زمان بزرگترین مرکز تمدنی و فرهنگی در قلمرو زبان فارسی بوده و چنان که شنیدهایم، ۴۰۰ شاعر در دربار محمود غزنوی حضور داشتهاند. حتی شاعری مثل غضایری رازی که اهل ری است، شاهان غزنی را مدح میگوید و وابسته به دربار آنان شمرده میشود. این مرکزیت بعداً در عصر سلجوقیان به مرو منتقل شد، در عصر ایلخانان به شیراز، در عصر تیموریان به هرات، در عصر صفویه به اصفهان و اینها حقایقی است روشن. جالب این است که در همه متنی که خود خبرگزاری مهر نقل میکند، حتی یک بار کلمه «افغانستان» از سخنرانان برنامه نقل نشده است. آنها هیچ نگفتهاند که فردوسی افغانستانی، شاهنامه مختص افغانستان است یا سخنی دیگر از این قبیل که البته اگر گفته میشد، سخت نابهجا میبود. بحث فقط «غزنی» است و نقش فرهنگی و تمدنی این شهر در آن مقطع زمانی. حالا این شهر در افغانستان واقع شده است، یک خبرگزاری ایرانی باید این را نیکو بشمارد و در انعکاس خبر، به همزبانان ایرانی یادآور شود که این قلمرو زبان فارسی که شما میشناسید، در مرزهای ایران کنونی خلاصه نمیشود، بلکه حتی غزنی، در شرق افغانستان هم روزگاری کانون زبان و ادب فارسی بوده است. این یعنی عظمت این زبان و فرهنگ. این انتظاری بود که از این خبرگزاری میرفت که اتفاقاً نام «مهر» بر خود دارد. نکته جالب این که با آن که غزنی در افغانستان واقع است، در عنوان نشست تأکید شده است که «غزنی، میراث مشترک فرهنگی جهان اسلام». این یعنی چه؟ یعنی این شهر، این ادبیات، این فرهنگ، این مفاخر، همه میراثی مشترک در میان مایند. همه ما فارسیزبانان در آن سهم داریم. به راستی شایسته بود که این سخنان را «انحصارطلبانه» بنامند؟ یا درست این بود که خبرنگار این خبرگزاری یادآوری کند که در این نشست، شهری که عملاً اکنون در افغانستان واقع شده است، یک میراث مشترک شمرده میشود، نه صرفاً مختص به آن قلمرو سیاسی. به واقع انتظار میرفت که مسئولان خبرگزاری مهر و روزنامههایی که این مطلب را نقل کردند، برگزاری این نشست را به فال نیک میگرفتند. ما فارسیزبانان به این یادکردها، به این تجلیلها و همنواییها نیاز داریم، تا بهتر همدیگر را دریابیم و مفاخر خود را بهتر بشناسیم. من باری دیگر هم گفتهام که اگر دوستان ایرانی ما قدری دوراندیش باشند، باید نه تنها از این که در افغانستان و دیگر کشورهای منطقه از مفاخر ادب فارسی تجلیل میشود دلگیر نشوند، بلکه خود همزبانان خارج از ایران را بدین کار تشویق کنند. شما نباید از این که خیابانهای شهرهای تاجیکستان به اسم مولوی و سعدی و حافظ نامگذاری میشود برآشفته شوید. چه بهتر از این که بدین ترتیب، این میراث مشترک وسعت یابد و در همه جای این قلمرو شناخته شود. آن کودکی که هر روز تندیس فردوسی را در شهر دوشنبه میبیند، بهتر تشویق میشود که شاهنامه بخواند، تا این که مثلاً تندیس مایاکوفسکی یا پوشکین را ببیند (به اعتبار نفوذ شوروی سابق و فارسیستیزی آن). آن جوانی که در کابل خیابانی به نام «سعدی» ببیند (که متأسفانه وجود ندارد) بیشتر به خواندن گلستان تشویق میشود تا این که خیابانی به نام «ملک فهد» ببیند (که وجود دارد، به خاطر مسجدی که از پول نفت سعودی در آنجا ساخته شده است.) این یعنی تثبیت بیشتر و وسعت یافتن این فرهنگ، این ادبیات و این میراث مشترک. ولی متأسفانه گاه میبینیم که در رسانهها و خبرگزاریهای ایران، تجلیل و تمجید مفاخر ادب فارسی در خارج از ایران، به چشم یک «خطر» نگریسته میشود و فوراً نسبت به آن هشدار میدهند، در حالی که خطر اصلی این است که این مفاخر در آن سرزمینها از یاد بروند، چنان که خواست دشمنان این فرهنگ مشترک نیز همین است.