نتایج جستجو
صفحه ۶ | ۲۶۲ نتیجه (۴۰ ثانیه)
| تو موج جاری دریا در آب مردابی | + نتایج بیشتر |
چه كُند می‌گذرد لحظه‌های دور از تو
نمی‌كنند مگر لحظه‌ها عبور از تو
| شمارهٔ ۱۶۸ | + نتایج بیشتر |
رای خاقان معظم شهریار دا‌دگر
در جهان از روشنایی هست خورشیدی دگر
زانکه چون خورشید روشن رای ملک آرای او
روشنایی گسترد بر شرق و غرب و بحر و بر
| سرود خشم | + نتایج بیشتر |
آهنگران پیر ، همه پتک ها به دست
با چهره های سوخته ، در نور آفتاب
| فتح باغ | + نتایج بیشتر |
آن کلاغی که پرید
از فراز سرما
| غزل شمارهٔ ۱۱۰ | + نتایج بیشتر |
خوش است اگر ز تو ما را دل غمینی هست
که عاقبت پی هر زهر انگبینی هست
ز زلف و روی تو تا عشقم آگهی درداد
خبر نی‌ام که در آفاق کفر و دینی است
| کاش جایزۀ اسکار به زمین گرم بخورد !(طنز - روزنامه تهران امروز) | + نتایج بیشتر |
کاش جایزۀ اسکار به زمین گرم بخورد! برای این که سال گذشته وقتی یک فیلم ایرانی برندۀ این جایزه شد ،دوستان روشنفکر از همه توقع داشتند که شادی کنند و تبریک بگویند و بیانیه بدهند.
امسال هم که دستور تحریمش صادر شده، بازهم بازار بیانیه ها گرم است ، و ناگهان با خبر می شوی که نامت در زیر بیانیه ای آمده است . بعد که بیانیه را می‌خوانی ، می بینی که خیلی آموزنده است، چون تازه می‌فهمی که اسکار چیست و تحریم چیست؟
من اصلا علاقه ای به سینما ندارم ، نه به سینما می روم و نه در خانه ، فیلم نگاه می کنم، همان طور که بسیاری از سینماگران به طنز علاقه ای ندارند، اما حالاکه متوجه شدم در سینما صاحب نظر هستم و اسم من به درد بیانیۀ سینمایی می‌خورد، چند نکته را عرض می‌کنم:
۱- این بیانیه مثل بیانیه های خوب است و نشانه های کارهای خوب را دارد؛ چون هم روزنامه های آسیب ناپذیر و هم اخبار بیست وسی با خوشحالی آن را نقل می‌کنند پس خوب است لابد!
| شمارهٔ ۶۴۷ | + نتایج بیشتر |
ز پندار خود رهبری بر مساز
مرو ای برادر چنین بر مجاز
اگر روی داری به روی محق
به بت‌خانه حق است کردن نماز
| یک صبح مى شود که برایم دعا کنى؟ | + نتایج بیشتر |
یك صبح مى شود كه برایم دعا كنى؟
یا نیمه شب به شوق نمازم صدا كنى؟
مرغ دل از قفس تن به دركشى
در آسمان صحن و سرایت رها كنى
| بخش ۴۱ - حکایت نظام الملک و منجم موصلی | + نتایج بیشتر |
بود در دولت نظام الملک
آن فلک بحر فضل او را فلک
موصلی نسبتی به نیشاپور
به نجوم و اصول آن مشهور
| غزل شمارهٔ ۱۲۹ | + نتایج بیشتر |
دلم به کوی تو هر شام تا سحر می‌گشت
سحر چو می‌شد از آن کو به ناله بر می‌گشت
پس از مجاهده چون همدم تو می‌گشتم
دل از مشاهده مدهوش و بی خبر می‌گشت