نتایج جستجو
صفحه ۶ | ۵۶۵ نتیجه (۱۳ ثانیه)
گنج رمضان پر زد و رنج رمضان ماند
+ نتایج بیشتر
یخ زد به دل این شوق که دلسوخته باشیم
سرد است و نشد آتشی افروخته باشیم
سی قافله بگذشت از این دشت، مبادا
یوسف به زر ناسره بفروخته باشیم
غزل شمارهٔ ۷۵۲
+ نتایج بیشتر
هم دلم ره می‌نماید هم دلم ره می‌زند
هم دلم قلاب و هم دل سکه شه می‌زند
هم دلم افغان کنان گوید که راه من زدند
هم دل من راه عیاران ابله می‌زند
تو سبز ماندی و من برگ برگ خشکیدم
+ نتایج بیشتر
نه اینکه فکر کنی مرهم احتیاج نداشت
که زخم های دل خون من علاج نداشت
غزل شمارهٔ ۶۴۱۹
+ نتایج بیشتر
سیلاب حواس است نظرهای پریشان
تخم نگرانی است خبرهای پریشان
چون دانه تسبیح بود رشته الفت
شیرازه جمعیت سرهای پریشان
روز و شب چیزی به جز تکرار یک شطرنج نیست
+ نتایج بیشتر
راه پیدا کردن گنج جهان جز رنج نیست
رنج آن را راست می گویند اما گنج نیست
غزل شمارهٔ ۴۳۱
+ نتایج بیشتر
به فنا بنده رهی می‌دانم
ره به آرام‌گهی می‌دانم
سیهم روی اگر جز رخ تو
آفتابی و مهی می‌دانم
پنج
+ نتایج بیشتر
بچه که بودم
از جریمه های نانوشته که بگذریم
غزل شمارهٔ ۳۸۰
+ نتایج بیشتر
عقل را در رهت قدم برسید
هر چه بودش ز بیش و کم برسید
قصهٔ تو همی نبشت دلم
چون به سر می‌نشد قلم برسید
غزل شمارهٔ ۵۰
+ نتایج بیشتر
جوقی قلندرانیم بر ما قلم نباشد
بود و وجود ما را باک از عدم نباشد
سلطان وقت خویشیم گرچه زروی ظاهر
لشگر کشان ما را طبل و علم نباشد
شمارهٔ ۲۰ - مطلع دوم
+ نتایج بیشتر
شاهد سرمست من صبح درآمد ز خواب
کرد صراحی طلب، دید صبوحی صواب
در برم آمد چو چنگ گیسو در پاکشان
من شده از دست صبح دست بسر چون رباب
 
×

جم جو را چگونه تجربه کردید؟

?